تقریری بر سه رکن نظری تعلیم و تربیت در سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور

به گزارش سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور، دهمین نشست هماندیشی با موضوع «بررسی نسبت تعلیم و تربیت قرآنی با ساحات نفس در انسان»، سهشنبه، ۲۳ دیماه، با همکاری مشترک مرکز مطالعات میانرشتهای قرآن کریم و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی برگزار شد. در این نشست، سیدحمیدرضا رئوف، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی به ایراد سخن پرداخت که در ادامه میخوانید؛
طرح تعلیم و تربیت جزو آخرین طرحهای شبکه برنامه گروه الهیاتِ پژوهشگاه علوم انسانی بود که با موضوع انسانشناسی و با رویکرد بینرشتهای این طرح را تعریف کرده بودند و عبارت از ماهیت انسان، غایت انسان، مطلوبهای انسان و دو بحث تعلیم و تربیت و انسانشناسی توسعه بود که این بحث اخیر به معنای زندگی تغییر یافت. تبیین تعلیم و تربیت با رویکرد قرآنی، کاری بود که بنده مسئولیت آن را داشتم.
پیشفرض تعلیم و تربیت چیست
تعلیم و تربیت، مبتنی بر یک پیشفرض است و آن پیشفرض یادآوری میکند که وضعیت موجودی داریم که انسان میخواهد به سمت وضع مطلوبی برود و این فرایند از طریق تعلیم و تربیت میسر میشود. این حرکت یا ارتقا از وضعیت موجود به سمت مطلوب که پیشفرض نظری تعلیم و تربیت است، سه رکن نظری دارد؛ اولین رکن آن، دادهها، آگاهیها و یا تعالیمی است که انسانِ وضع موجود را به انسانِ وضع مطلوب بدل میکند. بخش دوم مربوط به غایت است، یعنی آن وضع مطلوب ما چه توصیف و وضعی دارد و انسان میخواهد چه بشود که یک سطح است و یک سطح میانی دارد که این دادهها چطور به وضع موجود منتقل شود که مطلوب باشد و دادهها را بگیرد و دادهها به انسان مطلوبِ محقق غایت مد نظر بدل شود.
این سه سطح نظری است که در تعلیم و تربیت وجود دارد و هریک محل بحثهای زیادی است و بحث میکنند که چه دادههایی برای تربیت ضروری است یا چه روشهایی موجه است و مطلوب انسان چیست و میگوید منِ مطلوب باید دیندار باشم یا فیلسوف؟ که اینها سطوح متعددی از مفهوم غایت را در تربیت ترسیم میکند که دستگاههای تربیتی نیز متناسب با آنها مسائلی را مطرح میکند که انسان مطلوب چه ویژگیهایی دارد و این غایت به ما میگوید اگر دیندار باشی، دادههایی که باید به فرد منتقل شود، دادههای دینی است. این حوزهها نیازمند یک حیطه تخصصی است که به یک مسائل مشخص بپردازیم و نتیجه مشخصی بگیریم. در غایت مفروض، بحث دینداری را داریم و روی آن متمرکز شدیم و گفتیم بخشی از تعلیم و تربیت مد نظر ما است که میخواهد انسان مطلوب دینی را محقق کند.
تحول در سه وجه اصلی تعلیم و تربیت
بر این اساس، سه وجه اصلی تعلیم و تربیت نیز تحول مییابد؛ یعنی تعلیم ما دینی است، غایت ما انسان دینی و روش ما نیز میتواند دین باشد یا نباشد. چون روشها متفاوت هستند. یک بحثی در تعالیم به وجود میآید که وقتی میخواهیم از انسان مطلوب صحبت کنیم، دادههای دینی را داریم که سطوح متعددی دارند و میتوان گفت این تعالیم انسانشناسانه، معرفتشناسانه و ... است و در اینجا نیز حیطه انسانشناسی را ملاک قرار دادیم که به صورت خاص، روابط انسان و روابط میانفردی را مبنا قرار دادیم.
در بحث روش نیز دو رویکرد وجود دارد؛ یکی اینکه میتوانیم به صورت کلی روش انتقال دادهها در تعلیم و تربیت، روشهای رسمی و علمی قرار دهیم و یک بحث نیز در مفاهیم دینی است که خود متن از آن حیث که دینداران را مخاطب قرار میدهد، واجد سطحی از روش و رویکرد است و متن در مخاطب قرار دادن پیروان خود، رویکردی را در این انتقال اتخاذ کرده است. این سطح از مطالعه در مطالعات زبانشناسی، تحلیل متنها و فلسفه از منظر هرمنوتیک وجود دارد و با این مسئله روبه رو هستیم که متن با مخاطب خود ارتباط برقرار میکند. در این بحثها، بحث زبانشناسی را انتخاب کردیم و در بحث معناشناسی و تحلیل بافتی وارد شدیم.
لذا در سه سطح تحول داشتیم؛ حوزه تعالیم را منحصر کردیم به انسانشناسی و روابط میانفردی و در بحث روشها از دو سطح روش علمی و متنی، روش متنی را انتخاب کردیم و بین روش هرمنوتیک و زبانشناسی و روش ادبی که تحلیل متن است، روش زبانشناسی را انتخاب کردیم. در بحث تربیت نیز که غایت انسان باشد، دین را انتخاب کردیم که کل دین را پوشش میدهد. بر این اساس، یک حیطه مشخصی را انتخاب کردیم و گفتیم متن دینی از آن حیث که با مخاطب خود در تعامل است و مخاطب را خطاب قرار میدهد، این متن در این مخاطب قرار دادن مشخصاً چه رویکردی را دارد و چه روشی را برای انتقال این داده دارد. وقتی سراغ محتوا رویم، بحثی مطرح است که برای تحلیل باید مبنایی داشته باشید که میگوید این واژگان را که از حیث سیاق بررسی میکنید، با چه پیشفرضی اینها را ترجیح میدهید.
مروی بر ساحات انسان و نقش آنها در کنشگری
بحثی را در باب ساحات نفس مطرح کردیم که سه ساحت باور و عقیده، عواطف و احساس و کنش را تعریف میکنند و مطرح میشود که کدام یک از ساحات نقش کلیدی در تحقق افعال دارد. تا قبل از ۱۸۳۴، نگرش غالب این بود که افعال انسان محصول باورهای او است، اما سپس مشخص شد که مسئله عواطف نقش کلیدی ایفا میکند و اینها نیز میتوانند مبنای کنش قرار گیرند و فقط باور نیست و عواطف برجسته میشود و ماحصل این مسئله، ما را در مقابله این مسئله قرار میدهد که افعال انسان با باورها محقق نمیشود و برخی اوقات مبنای آنها، عواطف است. این رویکرد را به خدمت گرفتیم که بگوییم وقتی انسان به لحاظ مطالعات فلسفی، عملی را انجام میدهد، دو سطح تأثیر دارد؛ یکی باورهای افراد و یک سطح عواطف افراد و این بحث را به این مسئله خود پیوند زدیم.
گفتیم وقتی قرآن از فرد یک کنشی را مطالعه میکند یا به فرد توصیه میکند، این کنش را با تأکید بر ساحت باور فرد از فرد مطالبه میکند؟ و آیا از فرد که میخواهد این کنش را انجام بدهد، بر اساس یک باور دینی است یا میگوید این کنش را به واسطه این مسئلهای که درون تو وجود دارد، انجام بده یا میگوید این فعل، برهم کنشی است؟ این چیزی بود که به خدمت گرفتیم که ببینیم قرآن وقتی تعالیم خود را به انسان منتقل میکند که این کار را بکن، با تأکید بر ساحت عواطف میخواهد کار را بکند یا ساحت باور؟ آیات را احصا کردیم و همان مفاهیم کلیدی را احصا کردیم و بحث تحلیل را انجام دادیم تا مشخص شود در هر سطح، غلبه با کدام یک از ساحتها است. نکته اینکه اینطور نیست که یک فعل بر مبنای عواطف محقق شود یا بر مبنای باورهای انسان انجام شود، بلکه هر دو نقش دارد و معمولاً یک مورد غلبه دارد.
نظر شما :